فلسفه تکنولوژی آموزشی چیست؟
تفاوت میان سنت های قاره ای و تحلیلی در فلسفه تکنولوژی نیز دیده می شود. در آغاز پیدایش فلسفه تکنولوژی وتاثیرات جامعه بر تکنولوژی، اکثرنویسندگان درباره تاثیرات اجتماعی تکنولوژی و تاثیرات جامعه بر تکنولوژی می نگاشتند. این نحوه تامل راکه بررابطه میان تکنولوژی و بافت اجتماعی آن متمرکز است، می توان فلسفه « درباره » تکنولوژی نامید. میچام اصطلاح « فلسفه علوم انسانی تکنولوژی» را برای این دسته به کار می برد. فیلسوفانی که در این مقوله جای می گیرند، اغلب دارای پیشینه مهندسی یا علوم طبیعی نبودند. بسیاری از آنها فیلسوف محض بودند. شاید همین امر نشان میدهد که چرا آنان چندان درباره ماهیت تکنولوژی نینیشیده اند، بلکه بیشتر درباره تاثیرات آن بر فرهنگ و جامعه تامل کرده اند: آنها ازتخصص لازم برای داشتن چنین تاملاتی برخوردار نبودند. اگرچه این امر لزوما ناشی از رویکرد علوم انسانی نیست، اما مولفان این مقوله به نوعی تمایل دارند تا بر تاثیرات منفی تکنولوژی بر جامعه متمرکز شوند واغلب به ما هشدار دهند که مراقب باشیم. پس نحوه دیگر تامل در باب تکنولوژی، یعنی « فلسفه ی تکنولوژی» ، با این خصوصیت شناخته می شود که سعی دارد خود تکنولوژی را توصیف کند.
در این حوزه ما شاهد فیلسوفانی هستیم که برخی از آنان هم پیشینه فلسفی و هم سابقه مهندسی دارند. چنین تلفیقی زیاد هم اتفاق نمی افتد، وشاید دلیل این امر که نوع دوم تامل درباره تکنولوژی دیرتر وآهسته تر از نوع اول _ که در بالا ذکر شد_ پدیدار شده است، همین باشد.
میچام اصطلاح « فلسفه مهندسی تکنولوژی» را درباره دسته دوم به کار می برد. فیلسوفان این دسته، درمقایسه با همکارانش در « فلسفه علوم انسانی تکنولوژی» ، تمایل کمتری به نقادی تکنولوژی دارند، هرچنداین نکته هم با پیشینه مهندسی این دسته از فلاسفه مرتبط نیست. دراین مسیر، ما شاهد چیزی هستیم که چرخش تجربی در فلسفه تکنولوژی خوانده می شود. این اصطلاح به علاقه برخی فلاسفه به این امراشاره دارد که برنامه فلسفی شان رابه شکلی تنظیم کنندکه دست کم تاحدی معطوف به فرآیندعملی تکنولوژی باشد. عقیده برآن است که این کاربه بسط مفاهیم وایده های متناسب در فلسفه کمک می کند.
این موضوع فلسفه را به علمی تجربی بدل نمی کند (فیلسوفان هنوز هم آزادند تا اضهاراتی داشته باشند بدون ارتباط مستقیم باعمل)، امادر عین حال فلاسفه را به بسط ایده هایی بر می انگیزد که برای اهل عمل بامعناست. در حوزه آموزش نیز، این چرخش تجربی جالب توجه است. در آموزش، ما مایلیم تکنولوژی را آن چنان که به کارگرفته می شود، آموزش دهیم. در این مسیر، فلسفه ای که هیچ ارتباطی با عمل ندارد درمقایسه با فلسفه ای که آنچه رادرعمل رخ می دهد به طور جدی لحاظ می کند، چندان سودمند نخواهد بود.
افزون بر این، آنچه به مثابه ویژگی کلی فلسفه در فلسفه تکنولوژِی نمایان است، تمایز میان حوزه های هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی، متافیزیک (و غایت شناسی) واخلاق است. کارل میچام در مطالعه وبررسی خود درباره شکل گیری حوزه فلسفه تکنولوژی، چهار رویکرد عمده را تشخیص داده است. به نظر وی، تامل در باب تکنولوژی به مثابه اشیا، به عنوان شناخت، به منزله کنش ها و درحکم اراده.
در نحوه نخست، عمدتا ملاحضاتی هستی شناسانه را می یابیم. بدین ترتیب، فلاسفه در جست وجو ذات مصنوعات تکنولوژیکی هستند.
طبیعتا در مورد دوم، یعنی تکنولوژی به عنوان شناخت، می توان منتظر مطالعات معرفت شناسانه بود. از منظر افعال و کنش ها، روش شناسی حوزه ای ازفلسفه است که مورد توجه قرار می گیرد و در رویکرد مربوط به اراده، ملاحظات غایت انگارانه، اخلاقی، وزیبا شناختی به چشم می خورند.
منبع:
آموزش درباره تکنولوژی (درآمدی بر فلسفه تکنولوژی برای غیر فیلسوفان)، نویسنده: مارک جی. دووریس ، مترجمان: مصطفی تقوی، محبوبه مرشدیان، انتشارات دانشکده صدا وسیما، سال 1389